معنی فارسی saucily
B2به معنای نق زدن، طعنه زدن یا به شیوهای جسورانه و بیپروا رفتار کردن.
In a manner that is bold or disrespectful; cheekily.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با نگاهی جسورانه از آن طرف اتاق به او لبخند زد.
مثال:
She smiled saucily at him across the room.
معنی(example):
کودک با لحن جسورانه به معلمش جواب داد.
مثال:
The child saucily answered back to his teacher.
معنی فارسی کلمه saucily
:
به معنای نق زدن، طعنه زدن یا به شیوهای جسورانه و بیپروا رفتار کردن.