معنی فارسی schisma

B2

انشعاب یا تقسیم، به‌ویژه در زمینه عقاید یا دین.

A division or split, especially in the context of beliefs or faith.

example
معنی(example):

Schisma در میان گروه در حال افزایش بود.

مثال:

The schisma among the group was growing.

معنی(example):

یک schisma می‌تواند به اختلافات جدی منجر شود.

مثال:

A schisma can lead to serious disagreements.

معنی فارسی کلمه schisma

: معنی schisma به فارسی

انشعاب یا تقسیم، به‌ویژه در زمینه عقاید یا دین.