معنی فارسی scow
B1نگاه زشت و عصبانی که معمولاً نشاندهنده نارضایتی یا عدم توافق است.
An angry or ill-tempered expression.
- noun
- verb
noun
معنی(noun):
A large flat-bottomed boat, having broad, square ends.
verb
معنی(verb):
To transport in a scow.
example
معنی(example):
او به او یک نگاهی عصبانی کرد وقتی که او او را interromted کرد.
مثال:
He gave her a scow when she interrupted him.
معنی(example):
چهره عصبانی او همه را نگران کرد.
مثال:
The scow on his face made everyone nervous.
معنی فارسی کلمه scow
:
نگاه زشت و عصبانی که معمولاً نشاندهنده نارضایتی یا عدم توافق است.