معنی فارسی scowed

B1

عمل داشتن نگاه عصبانی یا سرد.

Past tense of scow, indicating a scowling expression.

example
معنی(example):

او به پیشنهاد اینکه اشتباه می‌کند، اخم کرد.

مثال:

He scowed at the suggestion that he was wrong.

معنی(example):

سگ وقتی گربه را دید، اخم کرد.

مثال:

The dog scowed when it saw the cat.

معنی فارسی کلمه scowed

: معنی scowed به فارسی

عمل داشتن نگاه عصبانی یا سرد.