معنی فارسی scraggedly
B2اسکرگلی: به طور بینظم یا شل و ول به نظر رسیدن، به ویژه در مورد ظاهر یا لباس.
In a disheveled or untidy manner, particularly in reference to appearance or clothing.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بعد از یک روز طولانی کار به صورت اسکرگلی به نظر میرسید.
مثال:
He looked scraggedly after a long day of work.
معنی(example):
او در مهمانی موهایش را به صورت اسکرگلی داشت.
مثال:
She wore her hair scraggedly at the party.
معنی فارسی کلمه scraggedly
:
اسکرگلی: به طور بینظم یا شل و ول به نظر رسیدن، به ویژه در مورد ظاهر یا لباس.