معنی فارسی seaboard

B1

ساحل، ناحیه‌ای که در کنار دریا قرار دارد و معمولاً برای توسعه برنامه‌های مهم اقتصادی استفاده می‌شود.

The land along a coast, especially with reference to its potential for economic development.

noun
معنی(noun):

The area bordering the sea; a coastline; a sealine.

example
معنی(example):

ساحل در حال مواجهه با افزایش سطوح دریا است.

مثال:

The seaboard is facing rising sea levels.

معنی(example):

شهر واقع در ساحل به شدت به توریسم وابسته است.

مثال:

The city along the seaboard relies heavily on tourism.

معنی فارسی کلمه seaboard

: معنی seaboard به فارسی

ساحل، ناحیه‌ای که در کنار دریا قرار دارد و معمولاً برای توسعه برنامه‌های مهم اقتصادی استفاده می‌شود.