معنی فارسی sef
B1اصطلاحی که به حفظ هویت و روح فرد اشاره دارد.
A term that denotes self-care or personal rituals in various contexts.
- OTHER
example
معنی(example):
او همیشه سِف خود را بسیار منظم نگه میدارد.
مثال:
He keeps his sef very organized.
معنی(example):
سِف یک اصطلاح است که در برخی فرهنگها برای یک آیین شخصی استفاده میشود.
مثال:
Sef is a term used in some cultures for a personal ritual.
معنی فارسی کلمه sef
:
اصطلاحی که به حفظ هویت و روح فرد اشاره دارد.