معنی فارسی sensemaking

B2

تولید معنا فرایندی است که افراد به کمک آن داده‌ها را تجزیه و تحلیل کرده و به درک بیشتری از موقعیت‌ها می‌رسند.

The process of interpreting and analyzing information to create understanding.

noun
معنی(noun):

The process by which people give meaning to experience.

example
معنی(example):

تولید معنا در درک موقعیت‌های پیچیده بسیار حائز اهمیت است.

مثال:

Sensemaking is crucial in understanding complex situations.

معنی(example):

در یک بحران، تولید معنا به تیم‌ها کمک می‌کند تا یک استراتژی شکل دهند.

مثال:

In a crisis, sensemaking helps teams to form a strategy.

معنی فارسی کلمه sensemaking

: معنی sensemaking به فارسی

تولید معنا فرایندی است که افراد به کمک آن داده‌ها را تجزیه و تحلیل کرده و به درک بیشتری از موقعیت‌ها می‌رسند.