معنی فارسی sensory
B1 /ˈsɛnsəɹi/حسی، مرتبط با حس‌ها و دریافت‌های حسی مثل بینایی، شنوایی، و لمس.
Relating to sensation or to the senses.
- noun
- adjective
noun
معنی(noun):
Sensorium
معنی(noun):
An organ or faculty of sense.
adjective
معنی(adjective):
Of the senses or sensation.
example
معنی(example):
هر تجربه حسی می‌تواند احساسات متفاوتی را برانگیزد.
مثال:
Each sensory experience can evoke different emotions.
معنی(example):
بازی حسی برای رشد کودکان مهم است.
مثال:
Sensory play is important for children's development.
معنی فارسی کلمه sensory
:
حسی، مرتبط با حس‌ها و دریافت‌های حسی مثل بینایی، شنوایی، و لمس.
