معنی فارسی sentineling
B1عمل نگهبانی یا گشت‌زنی، به معنی قرار گرفتن در یک نقطه معین برای محافظت از آنجا.
The action of standing guard or keeping watch over a designated area.
- verb
verb
معنی(verb):
To watch over as a guard.
مثال:
He sentineled the north wall.
معنی(verb):
To post as guard.
مثال:
He sentineled him on the north wall.
معنی(verb):
To post a guard for.
مثال:
He sentineled the north wall with just one man.
example
معنی(example):
سربازان در اطراف حاشیه پایگاه نگهبانی می‌دادند.
مثال:
The soldiers were sentineling around the perimeter of the base.
معنی(example):
آنها شروع به نگهبانی از ورودی کردند تا از دسترسی غیرمجاز جلوگیری کنند.
مثال:
They began sentineling the entrance to prevent unauthorized access.
معنی فارسی کلمه sentineling
:
عمل نگهبانی یا گشت‌زنی، به معنی قرار گرفتن در یک نقطه معین برای محافظت از آنجا.
