معنی فارسی settlerdom
B1مجموعهای از ساکنان در یک منطقه خاص که معمولاً به ایجاد جوامع جدید منجر میشود.
The condition or fact of being a settler; the arrival and establishment of settlers in an area.
- NOUN
example
معنی(example):
جمعیت ساکن در این منطقه به دلیل ورود خانوادههای بیشتر افزایش یافت.
مثال:
The settlerdom in the area grew as more families moved in.
معنی(example):
وجود ساکنان جدید میتواند منجر به تغییرات فرهنگی در جوامع بومی شود.
مثال:
Settlerdom can lead to cultural changes in the indigenous communities.
معنی فارسی کلمه settlerdom
:
مجموعهای از ساکنان در یک منطقه خاص که معمولاً به ایجاد جوامع جدید منجر میشود.