معنی فارسی shaggily
B1به طور شگافدار، به حالتی اشاره دارد که در آن چیزها با نامنظمی آرایش شده باشند.
In a shaggy manner, typically referring to hair or fur that is unkempt or tousled.
- ADVERB
example
معنی(example):
سگ در پارک به شکل شگافدار دوید و پوستش افشان شد.
مثال:
The dog ran shaggily through the park, its fur flying.
معنی(example):
او موهایش را به شکل شگافدار تغییر داد تا ظاهری غیررسمیتر داشته باشد.
مثال:
She styled her hair shaggily for a more casual look.
معنی فارسی کلمه shaggily
:
به طور شگافدار، به حالتی اشاره دارد که در آن چیزها با نامنظمی آرایش شده باشند.