معنی فارسی shintangle
B1وضعیتی که در آن پاها به طور اشتباه در هم میپیچند.
A situation where the legs become tangled or intertwined.
- NOUN
example
معنی(example):
بازیکنان در حین تلاش برای گرفتن توپ به شین تنگل برخورد کردند.
مثال:
The players got into a shintangle while trying to get the ball.
معنی(example):
کودکان در حین بازی خود یک شین تنگل درست کردند.
مثال:
The children created a shintangle during their game.
معنی فارسی کلمه shintangle
:
وضعیتی که در آن پاها به طور اشتباه در هم میپیچند.