معنی فارسی sidlingly

B1

به معنای حرکت به طور آرام و بی‌سر و صدا، به دنبال جلب توجه نبودن.

In a manner characterized by edging or moving sideways.

example
معنی(example):

او به طور یواشکی نزدیک شد تا دیده نشود.

مثال:

She approached sidlingly to avoid being noticed.

معنی(example):

او به طور یواشکی لبخند زد و سعی کرد توجه‌ها را جلب نکند.

مثال:

He smiled sidlingly, trying not to draw attention.

معنی فارسی کلمه sidlingly

: معنی sidlingly به فارسی

به معنای حرکت به طور آرام و بی‌سر و صدا، به دنبال جلب توجه نبودن.