معنی فارسی sighten

B1

دیدن یا مشاهده کردن، به ویژه در شرایطی که وضوح کم است.

To make something visible or easier to see.

example
معنی(example):

او سعی کرد با تنگ کردن چشمانش مسیر بلند جلو را ببیند.

مثال:

She tried to sighten the long path ahead by squinting her eyes.

معنی(example):

در نور شدید، دیدن جزئیات روی نقشه سخت بود.

مثال:

In the bright light, it was hard to sighten the details on the map.

معنی فارسی کلمه sighten

: معنی sighten به فارسی

دیدن یا مشاهده کردن، به ویژه در شرایطی که وضوح کم است.