معنی فارسی sigmoidally

B1

به صورت مربوط به سیگموید، که به توزیع یا عملکردی اشاره دارد که شباهت زیادی به تابع سیگموید دارد.

In a manner that resembles a sigmoid function, often referring to a gradual transition or increase.

example
معنی(example):

این تابع به طور سیگمویدال عمل می‌کند زیرا به مرزهایش نزدیک می‌شود.

مثال:

The function behaves sigmoidally as it approaches its limits.

معنی(example):

در آمار، داده‌ها می‌توانند به صورت سیگمویدال در طول زمان روند داشته باشند.

مثال:

In statistics, the data can trend sigmoidally over time.

معنی فارسی کلمه sigmoidally

: معنی sigmoidally به فارسی

به صورت مربوط به سیگموید، که به توزیع یا عملکردی اشاره دارد که شباهت زیادی به تابع سیگموید دارد.