معنی فارسی silently

B1 /ˈsaɪləntli/

بدون تولید صدا، به آرامی و بدون اینکه دیگران متوجه شوند.

In a manner that produces no sound; quietly.

adverb
معنی(adverb):

In a silent manner; making no noise.

example
معنی(example):

او به طور خاموش با تصمیم موافقت کرد.

مثال:

She silently agreed with the decision.

معنی(example):

او به آرامی در جنگل قدم زد.

مثال:

He walked silently through the forest.

معنی فارسی کلمه silently

: معنی silently به فارسی

بدون تولید صدا، به آرامی و بدون اینکه دیگران متوجه شوند.