معنی فارسی silked

B2

ابریشمی شده، به حالتی اشاره دارد که در آن پارچه یا ماده‌ای به صورت ابریشمین درآمده است.

Having been made or treated to resemble silk, resulting in a smooth and shiny appearance.

example
معنی(example):

این لباس با ابریشم پوشانده شده و بافت صافی دارد.

مثال:

The dress is silked, giving it a smooth texture.

معنی(example):

من پرده‌ها را ابریشمی کردم تا درخشان شوند.

مثال:

I silked the curtains to make them shimmer.

معنی فارسی کلمه silked

: معنی silked به فارسی

ابریشمی شده، به حالتی اشاره دارد که در آن پارچه یا ماده‌ای به صورت ابریشمین درآمده است.