معنی فارسی silverily
B1به شکل نقرهای، به معنای درخشندگی یا کیفیتی که به نقره شباهت دارد.
In a manner resembling silver; shiny or shimmering.
- ADVERB
example
معنی(example):
سطح آب در نور ماه به طرز نقرهای درخشش داشت.
مثال:
The surface of the water shimmered silverily under the moonlight.
معنی(example):
او به طرز نقرهای صحبت کرد و همه اطرافش را مجذوب کرد.
مثال:
She spoke silverily, enchanting everyone around her.
معنی فارسی کلمه silverily
:
به شکل نقرهای، به معنای درخشندگی یا کیفیتی که به نقره شباهت دارد.