معنی فارسی simnelwise
B1به شیوهای که با سنت سیمنلها و کیکهای آن مرتبط است.
In the manner characteristic of simnels or similar dishes.
- ADVERB
example
معنی(example):
کیک به روش سیمنل تهیه شده بود، با لایهای از مارزیپان در بالا.
مثال:
The cake was prepared simnelwise, with a layer of marzipan on top.
معنی(example):
او ظرف را به روش سیمنل تزئین کرد و به سنت پایبند ماند.
مثال:
He decorated the dish simnelwise, staying true to tradition.
معنی فارسی کلمه simnelwise
:
به شیوهای که با سنت سیمنلها و کیکهای آن مرتبط است.