معنی فارسی sipid

B2

چشیدنی، که طعمی خاص و خوشایند دارد.

Having a pleasantly sharp taste or flavor.

example
معنی(example):

آب چشیدن داشت و نوشیدن آن لذت‌بخش بود.

مثال:

The water was sipid, making it enjoyable to drink.

معنی(example):

او بعد از افزودن ادویه‌ها، غذا را چشیدنی توصیف کرد.

مثال:

She described the dish as sipid after adding spices.

معنی فارسی کلمه sipid

: معنی sipid به فارسی

چشیدنی، که طعمی خاص و خوشایند دارد.