معنی فارسی skiey

B1

اسکی‌دار، مربوط به یا شبیه به اسکی.

Relating to or resembling skiing.

example
معنی(example):

او برای رویداد ورزشی زمستانی لباس اسکی‌دار پوشید.

مثال:

She wore a skiey outfit for the winter sports event.

معنی(example):

این نقاشی رنگ‌های آسمانی داشت که من را به یاد آسمان می‌اندازد.

مثال:

The painting had skiey colors that reminded me of the sky.

معنی فارسی کلمه skiey

: معنی skiey به فارسی

اسکی‌دار، مربوط به یا شبیه به اسکی.