معنی فارسی skimmings

B1

چربی یا مواد سطحی که از چیزهای مایع برداشته می‌شود.

Fat or surface material that is skimmed off from liquids.

example
معنی(example):

چربی‌های سطحی خامه بر روی شیر شناور بودند.

مثال:

The skimmings of the cream floated on top of the milk.

معنی(example):

پس از جدا کردن لایه‌ی بالایی، سوپ واضح‌تر شد.

مثال:

After skimming off the top layer, the broth was clearer.

معنی فارسی کلمه skimmings

: معنی skimmings به فارسی

چربی یا مواد سطحی که از چیزهای مایع برداشته می‌شود.