معنی فارسی skink

B1 /skɪŋk/

اسکینک، نوعی سوسمار از خانواده سوسمارهای بدون پا است که معمولاً دارای مقیاس‌های براق و بدن باریک است.

A type of lizard belonging to the family Scincidae, known for its smooth and shiny scales.

noun
معنی(noun):

A shin of beef.

مثال:

lean sirloin, skink and pot-roast

معنی(noun):

A soup or pottage made from a boiled shin of beef.

معنی(noun):

(by extension) Usually preceded by a descriptive word: a soup or pottage made using other ingredients.

مثال:

Cullen skink

example
معنی(example):

یک اسکینک نوعی سوسمار است که مقیاس‌های صاف و براقی دارد.

مثال:

A skink is a type of lizard that has smooth, shiny scales.

معنی(example):

ما در حین پیاده‌روی‌امان یک اسکینک را که در حال آفتاب گرفتن بر روی سنگ‌ها بود، دیدیم.

مثال:

We saw a skink sunbathing on the rocks during our hike.

معنی فارسی کلمه skink

: معنی skink به فارسی

اسکینک، نوعی سوسمار از خانواده سوسمارهای بدون پا است که معمولاً دارای مقیاس‌های براق و بدن باریک است.