معنی فارسی skulkingly

B1

به‌طرز پنهان، به گونه‌ای که توجه کسی جلب نشود.

In a stealthy or furtive manner, often suggesting guilt or suspicion.

example
معنی(example):

او به‌طور پنهانی قدم می‌زد و سعی می‌کرد توجه کسی را جلب نکند.

مثال:

He walked skulkingly, trying to avoid attracting attention.

معنی(example):

سگ به‌طور پنهانی در اطراف باغ می‌چرخید.

مثال:

The dog skulked skulkingly around the garden.

معنی فارسی کلمه skulkingly

: معنی skulkingly به فارسی

به‌طرز پنهان، به گونه‌ای که توجه کسی جلب نشود.