معنی فارسی slalomed
B1عملی که در آن شخص از میان موانع یا در مسیرهای پیچیده حرکت میکند.
Past tense of slalom; to have maneuvered through a winding course.
- verb
verb
معنی(verb):
To race in a slalom.
معنی(verb):
To move in a slalom-like manner.
example
معنی(example):
او با مهارت بالا از میان دروازه اسلالوم کرد.
مثال:
She slalomed through the gate with great skill.
معنی(example):
در طول مسابقه، او به سمت چپ و راست میچرخید تا برتری بگیرد.
مثال:
During the race, he slalomed to gain an advantage.
معنی فارسی کلمه slalomed
:
عملی که در آن شخص از میان موانع یا در مسیرهای پیچیده حرکت میکند.