معنی فارسی slinky
A2 /ˈslɪŋki/اسباب بازی فنری که می‌تواند از یک سطح شیب‌دار به سمت پایین حرکت کند.
A toy consisting of a helical spring that can stretch and move.
- noun
- adjective
noun
معنی(noun):
A three-dimensional curve — a spiral wound around a helix.
adjective
معنی(adjective):
Furtive, stealthy or catlike.
معنی(adjective):
Thin; lank; lean.
معنی(adjective):
Of a garment: close-fitting; clingy.
example
معنی(example):
اسباب بازی اسلینکی می‌تواند به تنهایی از پله‌ها پایین بیفتد.
مثال:
The slinky toy can walk down stairs by itself.
معنی(example):
ما نظاره‌گر حرکت اسلینکی روی میز بودیم.
مثال:
We watched the slinky move across the table.
معنی فارسی کلمه slinky
:
اسباب بازی فنری که می‌تواند از یک سطح شیب‌دار به سمت پایین حرکت کند.
