معنی فارسی slip from one's grasp

B1

لغزیدن از دست یا کنترل کسی، به معنای از دست دادن یک شی یا فردی که در حال نگه‌داشتن آن هستید.

To lose hold of someone or something.

example
معنی(example):

کودک در حین بازی از آغوش مادرش لغزید.

مثال:

The child slipped from her mother's grasp while playing.

معنی(example):

او سعی کرد نگهش دارد، اما ماهی از دستانش لغزید.

مثال:

He tried to hold on, but the fish slipped from his grasp.

معنی فارسی کلمه slip from one's grasp

:

لغزیدن از دست یا کنترل کسی، به معنای از دست دادن یک شی یا فردی که در حال نگه‌داشتن آن هستید.