معنی فارسی slounge

B1

لم دادن، به حالتی بی‌حرکت و راحت نشسته یا دراز کشیدن.

To lounge in a relaxed manner, typically in a lazy or leisurely way.

example
معنی(example):

بعد از یک روز طولانی، فقط می‌خواهم روی کاناپه لم بدهم.

مثال:

After a long day, I just want to slounge on the couch.

معنی(example):

در تعطیلات آخر هفته، معمولاً دور خانه لم می‌زنم.

مثال:

On weekends, I generally slounge around the house.

معنی فارسی کلمه slounge

: معنی slounge به فارسی

لم دادن، به حالتی بی‌حرکت و راحت نشسته یا دراز کشیدن.