معنی فارسی sludged
B1حالت یا عملکردی که در آن چیزها با لجن یا مواد چسبناک پر شدهاند.
To become blocked or filled with a thick, muddy substance.
- VERB
example
معنی(example):
آبکش پس از طوفان بارشی لجنزده شد.
مثال:
The drain sludged after the rainstorm.
معنی(example):
کارخانه گزارش داد که تجهیزاتشان به دلیل استفاده زیاد لجنزده شده است.
مثال:
The factory reported that their equipment had sludged from the heavy use.
معنی فارسی کلمه sludged
:
حالت یا عملکردی که در آن چیزها با لجن یا مواد چسبناک پر شدهاند.