معنی فارسی slumpy
B1افتاده و بیشکلی، به خصوص دربارهٔ مبلمان یا اشیاء.
Having a sagging or drooping shape, especially used to describe furniture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
صندلی بعد از سالها استفاده حالت بدی داشت.
مثال:
The chair felt slumpy after years of use.
معنی(example):
مبل زشت به راحتی نشستن را دشوار میکرد.
مثال:
The slumpy sofa made it hard to sit comfortably.
معنی فارسی کلمه slumpy
:
افتاده و بیشکلی، به خصوص دربارهٔ مبلمان یا اشیاء.