معنی فارسی slunge
B1حالت تنبلی یا بیحوصلگی در حرکت، غالباً استفادهی غیررسمی.
A state of laziness or sluggishness in movement, often informal.
- OTHER
example
معنی(example):
وقتی قدم میزد، از خستگی حس کرد که در قدمهایش تنبلی وجود دارد.
مثال:
As he walked, he felt a slunge in his step from fatigue.
معنی(example):
تنبلی او بعد از یک روز طولانی کار مشهود بود.
مثال:
Her slunge was evident after a long day at work.
معنی فارسی کلمه slunge
:
حالت تنبلی یا بیحوصلگی در حرکت، غالباً استفادهی غیررسمی.