معنی فارسی smally
B1به صورت کوچک یا جزئی.
In a small or slight manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور جزئی تابلو را روی دیوار تنظیم کرد.
مثال:
She smally adjusted the painting on the wall.
معنی(example):
او به طور جزئی مهارتهایش را در طول زمان بهبود بخشید.
مثال:
He smally improved his skills over time.
معنی فارسی کلمه smally
:
به صورت کوچک یا جزئی.