معنی فارسی smartly
B2به معنای باهوش و متفکرانه عمل کردن یا لباس پوشیدن.
In a clever or stylish manner.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a smart manner.
مثال:
He was dressed smartly.
معنی(adverb):
Quickly.
معنی(adverb):
Intelligently.
example
معنی(example):
او به طور شیک برای مصاحبه لباس پوشید.
مثال:
She dressed smartly for the interview.
معنی(example):
او وضع را به طور هوشمندانه مدیریت کرد تا از دردسر اجتناب کند.
مثال:
He handled the situation smartly to avoid trouble.
معنی فارسی کلمه smartly
:
به معنای باهوش و متفکرانه عمل کردن یا لباس پوشیدن.