معنی فارسی smirkly

B1

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده نیشخند و رضایت باشد.

In a manner that is smugly confident or self-satisfied.

example
معنی(example):

او به سوالش با نیشخند پاسخ داد و implying او بیشتر می‌دانست.

مثال:

He answered her question smirkly, implying he knew more.

معنی(example):

او اغلب با نیشخند هوش خود را تأیید می‌کرد.

مثال:

She often smirkly acknowledged her cleverness.

معنی فارسی کلمه smirkly

: معنی smirkly به فارسی

به شیوه‌ای که نشان‌دهنده نیشخند و رضایت باشد.