معنی فارسی smoothbored

B1

حالت کسل‌کنندگی که ناشی از تکرار یا نداشتن تنوع است.

A state of feeling bored due to repetition or lack of variety.

example
معنی(example):

او در طول سخنرانی بسیار بی‌علاقه به نظر می‌رسید.

مثال:

He looked smoothbored during the lecture, not interested at all.

معنی(example):

او پس از چندین بار مطالعه همان کتاب احساس کسل‌کنندگی کرد.

مثال:

She felt smoothbored after reading the same book multiple times.

معنی فارسی کلمه smoothbored

: معنی smoothbored به فارسی

حالت کسل‌کنندگی که ناشی از تکرار یا نداشتن تنوع است.