معنی فارسی smudgily
B1به صورت کثیف یا غیرکاربردی، به ویژه در کارهای هنری یا نوشتاری.
In a way that is smudged or unclear, typically referring to written or artistic work.
- ADVERB
example
معنی(example):
این نقاشی به طور کثیف انجام شده و جزئیات ظریف را ندارد.
مثال:
The painting was smudgily done, lacking fine details.
معنی(example):
او به طور کثیف نوشت و خواندن آن سخت بود.
مثال:
He wrote smudgily, making it hard to read.
معنی فارسی کلمه smudgily
:
به صورت کثیف یا غیرکاربردی، به ویژه در کارهای هنری یا نوشتاری.