معنی فارسی snailed
B1به آرامی حرکت کردن یا انجام کاری به صورت کند.
To move very slowly, likened to the pace of a snail.
- VERB
example
معنی(example):
لاکپشت به آرامی در امتداد مسیر خزید.
مثال:
The turtle snailed along the path.
معنی(example):
او پس از مدتی از مهمانی خارج شد.
مثال:
He snailed away from the party after a while.
معنی فارسی کلمه snailed
:
به آرامی حرکت کردن یا انجام کاری به صورت کند.