معنی فارسی snaily

B1

مربوط به شیوه یا حالت حلزون.

Relating to or resembling a snail; slow-moving or snail-like.

example
معنی(example):

رد پای حلزون ما را به باغ هدایت کرد.

مثال:

The snaily trails led us to the garden.

معنی(example):

طرح‌های او دارای زیبایی‌شناسی حلزون‌گونه با خطوط چرخشی بود.

مثال:

Her drawings had a snaily aesthetic with swirling lines.

معنی فارسی کلمه snaily

: معنی snaily به فارسی

مربوط به شیوه یا حالت حلزون.