معنی فارسی sneb
B1نشانهی کوچک یا لکهای که بر روی پوست یا لباس میماند.
A small mark or smear, often from a food or substance.
- NOUN
example
معنی(example):
پس از خوردن شکلات، کودک بر روی صورتش چهچه می زد.
مثال:
The child had a sneb on his face after eating chocolate.
معنی(example):
او سعی کرد از چهچهای که روی پیراهنش مانده بود چشمپوشی کند.
مثال:
She tried to ignore the sneb left on her shirt.
معنی فارسی کلمه sneb
:
نشانهی کوچک یا لکهای که بر روی پوست یا لباس میماند.