معنی فارسی sniffly

B1

حالت یا وصفی که نشان‌دهنده صدای سرفه در بینی به دلیل سرماخوردگی یا آلرژی است.

Describing a condition characterized by frequent sniffing, often due to a cold or allergies.

example
معنی(example):

او به دلیل سرماخوردگی احساسی سرفه‌کننده داشت.

مثال:

She felt sniffly because of her cold.

معنی(example):

پروانه سرفه‌کننده همیشه سعی می‌کرد در آغوش صاحبش جا بگیرد.

مثال:

The sniffly puppy kept trying to nuzzle into its owner's lap.

معنی فارسی کلمه sniffly

: معنی sniffly به فارسی

حالت یا وصفی که نشان‌دهنده صدای سرفه در بینی به دلیل سرماخوردگی یا آلرژی است.