معنی فارسی snowbound
B1محاصره در برف به معنای گرفتار شدن در یک مکان به دلیل بارش برف زیاد است.
Confined by snow, often used to describe being stuck due to heavy snowfall.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Unable to move, because of heavy snow.
example
معنی(example):
ما به مدت سه روز در طول طوفان در برف محاصره شدیم.
مثال:
We were snowbound for three days during the storm.
معنی(example):
دهکده محصور در برف منتظر بود تا جادهها باز شوند.
مثال:
The snowbound village waited for the roads to clear.
معنی فارسی کلمه snowbound
:
محاصره در برف به معنای گرفتار شدن در یک مکان به دلیل بارش برف زیاد است.