معنی فارسی snowdrift

B1

برف‌کوب، توده‌ای از برف که به دلیل وزش باد در یک مکان تجمع پیدا می‌کند و ممکن است باعث اختلال در رفت و آمد شود.

A pile of snow that has been blown by the wind and can create barriers or drifts in snowy areas.

noun
معنی(noun):

A bank of snow accumulated by the wind.

example
معنی(example):

دیواره برف آنقدر بلند بود که نتوانستیم در را باز کنیم.

مثال:

The snowdrift was so high that we couldn't open the door.

معنی(example):

برف‌کوب‌ها رانندگی را پس از طوفان بسیار سخت کردند.

مثال:

The snowdrifts made driving very difficult after the storm.

معنی فارسی کلمه snowdrift

: معنی snowdrift به فارسی

برف‌کوب، توده‌ای از برف که به دلیل وزش باد در یک مکان تجمع پیدا می‌کند و ممکن است باعث اختلال در رفت و آمد شود.