معنی فارسی snowing
B1 /ˈsnoʊɪŋ/فعل حال استمراری «برف باریدن»، به معنای در حال حاضر برف می‌بارد.
The present continuous form of snow, indicating that snow is currently falling.
- verb
verb
معنی(verb):
To have snow fall from the sky.
مثال:
It is snowing.
معنی(verb):
To hoodwink someone, especially by presenting confusing information.
معنی(verb):
To bluff in draw poker by refusing to draw any cards.
example
معنی(example):
الان در حال بارش برف است، پس باید درون خانه بمانیم.
مثال:
It's snowing right now, so we should stay inside.
معنی(example):
در حالی که برف می‌بارد، چشم‌انداز زیبا به نظر می‌رسد.
مثال:
While it is snowing, the landscape looks beautiful.
معنی فارسی کلمه snowing
:
فعل حال استمراری «برف باریدن»، به معنای در حال حاضر برف می‌بارد.
