معنی فارسی socked

B1

ضربه زدن یا کوبیدن، به ویژه در یک موقعیت غیررسمی یا به عنوان یک عمل بازیگوشانه.

Past tense of sock; to hit someone or something, often playfully.

verb
معنی(verb):

To hit or strike violently; to deliver a blow to.

معنی(verb):

To throw.

example
معنی(example):

او به طور تصادفی به دوستی در بازو ضربه زد در حین بازی.

مثال:

He accidentally socked his friend in the arm while playing.

معنی(example):

او خمیر را زد تا آن را نرم کند.

مثال:

She socked the dough to make it smooth.

معنی فارسی کلمه socked

: معنی socked به فارسی

ضربه زدن یا کوبیدن، به ویژه در یک موقعیت غیررسمی یا به عنوان یک عمل بازیگوشانه.