معنی فارسی somatically

B1

به صورت جسمی یا مرتبط با بدن.

In a way that relates to the body; physically.

example
معنی(example):

او احساساتش را به صورت جسمی از طریق حرکت بیان می‌کند.

مثال:

He expresses his feelings somatically through movement.

معنی(example):

این درمان به گونه ای طراحی شده بود که بر بیمار به طور جسمی تأثیر بگذارد.

مثال:

The treatment was designed to affect the patient somatically.

معنی فارسی کلمه somatically

: معنی somatically به فارسی

به صورت جسمی یا مرتبط با بدن.