معنی فارسی sonly
B1تنهایی یا حس فاصله گرفتن از جمع را روایت میکند.
Describes a state of being alone or solitary.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در گستره وسیع بیابان احساس تنهایی میکرد.
مثال:
She felt sonly in the vast expanse of the desert.
معنی(example):
درخت تنها در میدان ایستاده بود.
مثال:
The sonly tree stood alone in the field.
معنی فارسی کلمه sonly
:
تنهایی یا حس فاصله گرفتن از جمع را روایت میکند.