معنی فارسی southwardly

B1

به سمت جنوب جهت‌گیری دارد.

Moving or directed toward the south.

example
معنی(example):

پرندگان به سمت جنوب پرواز کردند که زمستان نزدیک می‌شد.

مثال:

The birds flew southwardly as winter approached.

معنی(example):

آنها به سمت جنوب سفر کردند تا از سرما فرار کنند.

مثال:

They traveled southwardly to escape the cold.

معنی فارسی کلمه southwardly

: معنی southwardly به فارسی

به سمت جنوب جهت‌گیری دارد.