معنی فارسی sovereignty

B2 /ˈsɒv.ɹən.ti/

حاکمیت، قدرت و اختیار یک کشور برای کنترل امور داخلی و خارجی خویش است.

The authority of a state to govern itself or another state.

noun

معنی(noun):

(of a polity) The state of making laws and controlling resources without the coercion of other nations.

معنی(noun):

(of a ruler) Supreme authority over all things.

معنی(noun):

(of a person) The liberty to decide one's thoughts and actions.

example

معنی(example):

حاکمیت، اختیارات یک کشور برای حکومت بر خود است.

مثال:

Sovereignty is the authority of a state to govern itself.

معنی(example):

کشورها برای حاکمیت خود در برابر مداخله خارجی مبارزه می‌کنند.

مثال:

Countries fight for their sovereignty against foreign intervention.

معنی فارسی کلمه sovereignty

حاکمیت، قدرت و اختیار یک کشور برای کنترل امور داخلی و خارجی خویش است.