معنی فارسی sovranly

B2

به‌طور حاکم، به معنای مستقل و با قدرت، به گونه‌ای که اختیار کامل در اقدامات وجود داشته باشد.

In a sovereign manner, exercising authority independently.

example
معنی(example):

او به‌طور حاکم در اتخاذ تصمیمات عمل کرد.

مثال:

She acted sovranly in making decisions.

معنی(example):

رهبر بی‌هیچ مداخله‌ای به طور حاکمانه حکومت کرد.

مثال:

The leader governed sovranly without any interference.

معنی فارسی کلمه sovranly

: معنی sovranly به فارسی

به‌طور حاکم، به معنای مستقل و با قدرت، به گونه‌ای که اختیار کامل در اقدامات وجود داشته باشد.